رادیو بتسابه هستی با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
param name="AutoStart" value="False">
رادیو بتسابه ویدئو کلیپ – هستی با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
رادیو بتسابه دو دست خالی با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
رادیو بتسابه کلیپ تصویری نیایش با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
رادیو بتسابه آگاهی با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
رادیو بتسابه بهشت با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
هاااای بانو،،،،🌼🌸🌺 شوخی نکن ،😔 چشم خسته بسته می شود قلب خسته می ایستد زنبیل پیرزنی را بردم که هیچ نمی شناختمش ! گفت : به خانم سلام برسان ... با تو صمیمی بود ، که می گفت خانم ؟ بانو ؟ بعد از آن دیگر با زنبیل ندیدمش بوی رفتن می دهی ، در را باز می گذارم ؛ وقتی برو که گنجشک ها و ستاره ها خوابند ... کسی را می شناسی که شیشه شکسته پنجره ای را بند بزند ؟ پیش از آن که بروی ، پیش از آن که بشکند ! می ترسم از سگ همسایه ، دنبالم می کند ؛ یکی از همین قفس ِ من برایش بساز ، تا آدم شودآی بانو بانو بانو بانو بانو جان ! فقط همین آی بانو از ظهر تا غروب طول کشید ، دشتی را شخم زدم تا دفنش کردم ، بد عادت شده بود ، گاهی جلوتر از من راه می رفت تا به تو برسد ، سایه ام را می گویم بانو ، که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای هر شب که می خواهم بخوابم ، می گویم : صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ وانمود می کنم هیچ دل تنگ نبوده ام ؛ صبح که بیدار می شوم ، می گویم ، شب با چمدانی بزرگ می آید و دیگر نمی رود ... کشتی های عاشق سوت می کشند ، مردان عاشق آه ... طعمشان یکی است آی بانو ، خواب دیدم در کوچه ها رازهایم را می فروشند ، لبخند می خرند ، راست است که می گویند لبخند در خواب شگون ندارد ؟ پا برهنه تا کجا دویده ای که این همه گل شکفته است ؟ منو تیر چراغ برق دردمان یکی است ، شب که می شود سرمان تاریک ، دلمان پر نور ؛ صبح که می شود سرمان سنگین ، دلمان خاموش ... پیچک نگاهم دزدانه تا پشت پنجره اتاق تو بالا آمده ، به کجا خیره شده ای ؟ باران که بگیرد تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود ... پای رفتنم را پیش تو گذاشته ام ، یادت هست ؟ که نروم ... حال تو رفته ای با پای من ؟ یا پای من رفته است با تو ؟ نگران نباش ، پاچه هایم را بالا زده ام ، تا فرق میان رعیت و عاشق معلوم نشود باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است که می گویم : من تنها نیستم ، تنها منتظرم ، تــــنــــهـــا ... این بار هم که تاول پاهایم خشک شود دوباره عاشقت می شوم ، دوباره راه می افتم ، دوباره گم می شوم کاش مانند کودکی از سقف اتاق مادربزرگ دوچرخه ای چکه می کرد تا باقی عمر را همچون کودکی پشت آن سپری کنم سراغ تو را گرفتم ، خندیدند ، نمی دانند ، روی تمام دندان هایشان نام تو حک شده است که می خندند ... لولای شکسته در را عوض می کنم ، در را باز می کنم می گویم : بانو خوش آمدی ، اگر نبودی در را می بندم دوباره باز می کنم ، درشکه ای می خواهم سیاه که یاد تو را با خود ببرد یا نه ، نه ... یاد تو باشد ، مرا با خود ببرد ... هر که را از دور می بینیم ، گلویم خشک می شود ، می ترسم نکند این بار اشتباه نگرفته باشم ... بانو من به دنبال تو می آیم ، تو از من بگریز ، بگذار دیرتر بمیرمحواسم را پرت نکن ، باید صد و یکی ، صد و یکی ، نامت را بگویم تا تو بیایی ! بانو ، هشتاد و هفت بانو ، هشتاد و هشت بانو ... آی بانو ، گفتم هشتاد و هفت یا هفتاد و هشت ؟ آی بانو ، بانو ، بانو ، بانو جان ! بگذریم ... راستی اگر جایی بانو را دیدی نشانش را به من بگو ، و مرا ببخش که تا پایان عمر به تو حسادت خواهم کرد که اینبار تو اول بانو را دیده ای ...
http://t.me/radiobetsabeh
رادیو بتسابه خدا و عشق با صدای خانم دکتر بتسابه مهدوی
رادیو بتسابه بانو
با صدای کیکاوس یکیده
🌼🌸🌺